محفل دل شكسته ها
یــک دنيا دلتنــــــــــــــــــــگی !!!
دلم رمان عاشقانه میخواهد که تو آن پسرک بالا بلند سینه سپرش باشی و من دخترکی سر به هوا که با تمام سربه هوا بودن هایش به راه آورد تو و دلت را !!!!!!!!!!! روحِ باران، دلم را آشوب می کند! و من هنوز قانعم! به سجده هایِ عاشقی، به واژه هایِ سادگی، به تار و پودِ زندگی، و به هر چیزِ زیبایی، که دلم را در برابرِ دلت، قرص نگه می دارد! آسمان همه ابر... ابر همه باران... باران همه اشک... اشک همه بغض... بغض همه من... من همه تو... تو همه عشق... عشق همه حسرت... حسرت همه درد... درد همه شب... شب همه ماه... ماه همه بی من، بی تو، آه... یکی رو دوست داری، و اون فقط تورو دوست داره ..... مادر نوشته می شود فرشته خوانده میشود...... زندگی من بر سه اصل استوار است: نـگاه مادرم لبــــخند مادرم دعـــــــــــای مادرم....
وقتی نه دستی برای گرفتن هست نه آغوشی برای گریه کردن و نه شانه ای برای تکیه دادن ... خنده أم واقعی نیست ! هــــــــی رفیق ... زیادی خوبی نکن ! انسان است ، فراموشکار است ...! از تنهایش که در بیاید ، تنهایت را دور میزند ! پشت می کند به تو ، به گذشته ات ...! حتی روزی میرسد که به تو هم میگوید : شما !؟ برای خیانت ; هزار راه هست اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست . . . دوست داشتن اتفاقی ساده و زیباست ... مثل تولد یک پروانه بیشتر از تماشای پروانه ها مبهوت حس لحظه های تولدش از پیله باش آن هنگام که دوست داری دلی را مالک شوی رهایش کن پرنده در قفس زیبا نمی خواند گرچه برایت تمام لحظه ها رانغمه خوانی کند بگذار برود ... تمام افق ها را بگردد و آواز سر دهد . صبور باش و رهایش کن گفته اند : اگر از آن تو باشد باز می گردد و اگرنباشد ... یادت باشد قفس ،آفریننده ی عشق نیست گمان نبر که دانه های رنگارنگ دل ، طبیعت آزاد این پرنده ی زیبا را اسیر تو می کند می دانم ... می دانم ... که رها کردنش رنج می آفریند. زیرا چه بسیار رهایی ها که به دلتنگی ها و گاه فراموشی ها می انجامد. اما ماندن بی آنکه صادقانه دل سپردنی باشد رنجیست دردناکتر.
و در آن زمان که با کمترین خطایی روزنه ای در دل قفس باز شود میگریزد آن هنگام را جه توانی کرد ؟ تو می مانی و این همه روزهایی که رنج برده ای اهلی شدنش را رهایش کن ... دوست داشتن را رهایی است که زیبا می کند
پرنده ای که به تمام باغ ها سر می زند به تمام گل ها عشق می ورزد و تمام سر شاخه های درختان را تنها لحظه ای میهمان می شود واز تمام چشمه سارها می نوشد و حتی می گذارد شیطنت کودکان، بال او را زخمی کند ایا نگه داشتنش در قفس تو را شاد میکند؟ ولی اگر به سویت بازگشت بدان همیشه با تو می ماند. و اگر رفت و دل به باغی دیگر سپرد ، به گلی دیگر و شاید قفسی دیگر . پس از آن تو نیست ... بگذار رها باشد دوستش بدار ... اما گمان نبر که با اسارت ، دلی از آن تو می شود بگذار مهر ورزیدن تو سیرابش کند اما نگذار قلبت را گِل آلود کند عشقی بورز که تو را زلال تر و زیباتر می کنند عشق یعنی درون قلب دیگری عظمت و جانی دوباره یافتن وسعت عشق به اندازه ی دل آدمی است. و همیشه عاشق والاتر از معشوق هست از عشق زنجیری نساز که وجودی را به اسارت کشد که ظالم ترینی نه عاشق ترین اگر هوای تو دارد باز خواهد گشت سینه سرخی خواهد شد با ارمغانی از ترانه ها و نغمه های زیبا که تا همیشه برایت خواهد خواند بی آنکه هراس از دست دادن او را در قفس افکند و شاید ققنوسی شود که حتی اگر به آتشش افکنی با جانی دوباره عاشق ترین باشد دلـت را بتـکان ... غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن باز هم محکم تر از قبل بتکان حالا آرام تر، آرام تر بتکان کافی ست؟ حالا این دل جای "او"ست وقتی که ... وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلكهایمان مخفی كنیم و بغض هایمان پشت سر هم میشكند ... وقتی احساس میكنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان ... و انتظارها به سر نمیرسد ... و تحمل مان هیچ ... آن وقت است كه مطمئنیم به تو احتیاج داریم و مطمئنیم كه تو فقط تویی كه كمكمان میكنی ... و تو را میخوانیم ... آن وقت است كه تو را آه میكشیم تو را گریه میكنیم ... و تو را نفس میكشیم ... وقتی تو جواب میدهی، دانه دانه اشکهایمان را پاك میكنی ... و یكی یكی غصهها را از دلمان برمیداری ... گره تكتك بغضهایمان را باز میكنی و دل شكستهمان را بند میزنی ... و جایش سبکی میگذاری و راحتی ... و بیشتر از حجم لبهایمان، لبخند ... خوابهایمان را تعبیر میكنی، و دعاهایمان را مستجاب ... آرزوهایمان را برآورده می کنی ؛ ناامیدی ها، همه امید میشوند توی یه جمعی یه پیرمردی خواست سلامتی بده گفت : می خورم به سلامتی 2 بوسه !!! بعد همه خندیدن و هم همه شد و پرسیدن حالا بگو کدوم 2 بوسه ؟؟؟!!! گفت : اولیش اون بوسه ای كه مادر بر پیشانی بچه تازه متولد شده ميزنه و بچه نمی فهمه !!! دومیش اون بوسه ای که بچه بر پیشانی مادر فوت شدش ميزنه و مادرش متوجه نمیشه . . . یه روزهای سختی تو زندگیه آدما هست ، که نیاز دارن به یکی که درکشون کنه ... اما ... رویاهایم را در کنار کسانی گذراندم که بودند ولی نبودند همراه کسانی بودم که همراهم نبودند وسیله کسانی بودم که هرگز آنها را وسیله قرار ندادم دلم را کسانی شکستند که هرگز قصد شکستن دل آنها را نداشتم و تو چه دانی که عشق چیست عشق سکوتی است در برابر همه اینها !!!
چـگـونـه ایـنـجـا را تـرک کـنـم و ـه دنـبـال سـرنـوشـت بـگـردم؟! وقـتـی در گـوشـه ، گـوشـه ایـن شـهـر بـا تـو خـاطـره دارم؟؟؟!!! آدم که تنها باشد عاشق عکس هم میشود... انگار که تنهایی فقط دنبال جمع کردن حسرت است... زمستان است و من شنیده ام که روزها کوتاه تر می شود ولــــی نمیدانم چرا دارند این روزها هی بلند تر میشوند ؛ بی تو !!! مـن و تـو از همان روز اول، محکوم به از دست دادن بودیم! تـو، همان یک ذره احسـاسـت را… و مـن… تمـام زنـدگـی ام را! ... در زندگی هرکسی را که دوسـت بـداری از او ضعیف تری زیرا برای "راضـی نگـه داشتـنش" حاضری دست به هرکار اشتباهی بزنی...
لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام .... برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم … آنقدر تمـــــــــیز میخندم که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی عجیب است دریا ...!!! همین كه غرق می شوی پس می زند تو را... درست مثل آدم ها ...!!! یکی بود حواس تنهایی ام را با خاطرات با تو بودن پرت کرده ام … بگو کسی حرفی نزند ... بگذار لحظه ای آرام بگیرم … خدایااااا چه موجود عجيبي است اين انسان وقتي صدايش مي کني، نمي شنود وقتي به دنبالش مي روي، نمي بيند وقتي دوستش داري، به فکرت نيست.
اما... وقتي مي بيند که خسته در راه افتاده اي بهتر است که در این دنیا فکر کنم خدا هست و وقتی به دنیای دیگر رفتم بدانم که نیست و این بسیار بهتر از این است که در این دنیا فکر کنم خدا نیست و در آن دنیا بفهمم که هست .
در دنياي مجازي آدمهايي ديدم
چقدر فاصله بین این دو دوست داشتن است...
چه کسی گفت که عشق یعنی مالک شدن ؟
ماه باید مجال خودنمایی بیابد تا عظمت خورشید از نگاهی پنهان نماند
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...
خـانه تـکانی دلـت مبـارک
وقتی که قلبهایمان كوچكتر از غصههایمان میشود،
وقتی امیدها ته میكشد
وقتی طاقتمان تمام میشود
آن وقت است كه تو را صدا میكنیم
سنگینی ها را برمیداری
بیشتر از تلاشمان خوشبختی میدهی
قهرها را آشتی میدهی
و سختها را آسان
تلخها را شیرین میكنی
و دردها را درمان
و سیاهیها سفید سفید ...
آن یکی هم، بود
قسمت نبود!
یک مرگ بدهکارم و هزاران هزار آرزو طلبکار
دیگه بریدم و خسته ام
یا طلب ام را بده یا طلبت را بگیر :|
وقتي مي شنود که ديگر صدايت گرفته
ادمهايي ديدم واقعي تر از هر واقعي!
و در دنياي واقعي اما
كه از آدمهاي مجازي هم مجازي تر بودند!
Power By:
LoxBlog.Com |