محفل دل شكسته ها

یــک دنيا دلتنــــــــــــــــــــگی !!!

زندگی چون قفس است ، قفسی تنگ پر از تنهایی و چه خوب است دم غفلت آن زندان بان و سپس بال و پر عشق

گشودن و بعد از آن هم پرواز

من همان پسرک غم زده ی دیروزم من همان کودک بی تاب برای بودن که دلش را در اندوه به زنجیر کشید و به اندازه ی

دل رنج کشید و به اندازه ی بی معرفتی درد کشید . . .

نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:49 توسط محمد تیام| |

سهم من از زندگاني هيچ بود ، دل به هر كس خوش نمودم پوچ بود ، رنج غربت به تن خسته نشست ،

درد تنهايي عمرم را شكست ، روزگارم بر خلاف آرزو هايم گذشت ،

سر گذشت ديگران عبرت نشد ، خود شدم عبرت براي ديگران

نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:4 توسط محمد تیام| |

برايم در رديف كساني هستي كه به قول نيما يوشيج:

"يادت روشنم ميدارد"

نوشته شده در چهار شنبه 29 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:41 توسط محمد تیام| |

خوشبختی بر سه ستون استوار است:

فراموش کردن غم های گذشته،

فراموش نکردن عبرت های گذشته،

غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده

نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:39 توسط محمد تیام| |

 


 

 

 جوانی‌هایت را

  با بچگی‌هایم پیر کردم . . .

            
  مرا به موی سپیدت ببخش مادر !!!

مرا به موی سپیدت ببخش پدر !!!  


نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:36 توسط محمد تیام| |

گاهی که میرسم به تَهِ تَه ِخط گرفتاریهام
همونجا که حرفی نمی مونه جز شکایت کردن
چشمامـو میبندم و به بعضی آدمـهـای دیگر فکــر میکنم ...

به  آدماے گرفـــتار تر، مـــریض تر، تنـــهاتر ...
 خدایا شکــــرت ...


نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:34 توسط محمد تیام| |

هوا چقدر خوب و دو نفره ست ...

من هستم و خدا ...

و در جاده ی زندگی ، صورتم مهمان نسیمی که معطر شده از امید ...

به خودم میگم : هیچ چیز ارزش این رو نداره که دستم رو از دستان مهربون خدا بکشم بیرون و بگذارم تو دست غیر خدا ...

راستی اونکه دستان مهربان خدا رو  به غیر او فروخت غیر از افسوس چه چیزی رو بدست آورد ؟


نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:31 توسط محمد تیام| |

چندی پیش از یک حادثه که میتونست مرگبار باشه جون سالم بدر بردم؛

وقتی بهش فکر میکنم میبینم که خیلی ساده پیش اومد و در عرض چند ثانیه ...

آره ... وقتی پیش میاد که فکر میکنی، همه چی آرومه و ...

تعجب میکنم چطور ورق میتونه به این راحتی و سرعت برگرده !

اگر پیش اومده بود ...

 بعد از اون یک صدای آمبولانس ، پزشکی قانونی، شناسایی و تحویل ،  شستشوی ساده ، مقداری پارچه ی سفید ، یک وجب جا ، مقداری گریه و زاری و چند مجلس بزرگداشت. نقطه و تمام

وای خدای من ، چقدر ساده میشه تموم شد .

ولی به قول مادربزرگ پیمانه ام هنوز پر نشده بود.

فقط دستی منو از اون حادثه به بیرون کشید ...

دستی با این پیام ، بخوایم به راحتی برت میداریم و اگه بخوایم هم میزاریم باشی

بخودت غره نشو ...

شما رو به خدا آیا کسی از شماها دست نوشته ای از حضرت عزارئیل نداره که تا فلان تاریخ کاری به کارت ندارم ؟!

چرا جوری زندگی کردم که انگار ... بگذریم.

گرگ اجل یکایک از این گله می برد

                          وین گله را ببین که چه آسوده می چرد !


نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:30 توسط محمد تیام| |

 

دانشجویی به استادش گفت:

استاد اگر شما خدا را به من نشان بدهید عبادتش می کنم

و تا وقتی خدا را نبینم ان را عبادت نمی کنم.

استاد به انتهای کلاس رفت و به ان دانشجو گفت :

ایا مرا می بینی؟

دانشجو پاسخ داد : نه استاد !

وقتی پشت من به شما باشد مسلما شما را نمی بینم.

استاد کنار او رفت و نگاهی به او کرد و گفت :

تا وقتی به خدا پشت کرده باشی او را نخواهی دید !

نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:27 توسط محمد تیام| |

 

وقتی خدا از پشت ، دستهایش را روی چشمانم گذاشت ،

از لای انگشتانش آنقدر محو دیدن دنیا شدم که

فراموش کردم منتظر است نامش را صدا کنم ...

نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:26 توسط محمد تیام| |

 

 

 


¸¸ . . . ¸,.,¸.
. . . . ¸,’ ¸,. . ¸ `-,”~-~’,¸,.¹-~-._¸,.سلام دوست عزیز
. . . . ) . ‘”¨ . .):. .`-,;:.`,’;;‘¸,.¹¯¸¸,.-امیدوارم که خوب و
. .,-’ , , , , ,-‘;:.. . .`-¸;:.`,’--~’`,¯-.,¸_,شاداب وخندان باشی
. . (. ,•¸,-~’¨|;;;::.. .. . “-,;:/,`,-~-~¬¯. . . . . . .¸,..,¸ . . . . .¸,.-~--.¸_
. . . ¨`” . . . .|;;;:::.. . .. . ¯¯`*¬~---~~¬¬”``~-,;:;;`”~--~”:;;::,-“’’``¯¨`
. . . . . . . . . \;;;::… . … ,. .... .....-,;;:;;::;;::;:;:`¬~-.¸ با معما آپم
'``````````````/;;;:;::… ,, ..:;, :… ,, .. :;,:;,. . ., ¸ . . . .`,;;:;:::;:;:;;-~”`¨
, . . . . . . . .|;;::;:... .:; .:;;¸ . . ,, ..:;,, .. :. . ..:’ .. . . |;;::;;:;:;;”-~¬~-.,¸.-~’
. . . . . . . . . \;;::.. . `` .:;;;, . . . ,, ..:;, :… ,, .. :. . . . ,’`”~-,;;:;:;;.¸.,~--“`¨
. . . . . .¸.-~¬”`,-‘;:. . ..:;;::... .. .. . .. ... ..:;;. . . . .,’ . . . .`”*”`¯
. . . . . l’:,~-¬`;;:¸.-~¬”```”¬~--~¬, ..:;;¸-‘¨¯`\;:.. ./
. … . . |`|/`”,-‘¯ . . . . . . . . . . . . .`,.::;;\ . . . `,;:.\
. . . . . .l,/`/,.¸ . .این هم یک اسب تندرپیشکش به شما. . . . ).::;;\ . . . .`¸;:`,
. . . . . ./ (-.¸ ) . که زودتر برسي ..-“.:,-“’ . . . . . \;:./
شادباشید


نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:25 توسط محمد تیام| |

چقدر دلم می خواهد نامه بنویسم...


تمبر و پاکت هم هست و یک عالمه حرف...


کاش کسی جایی منتظرم بود...

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:20 توسط محمد تیام| |

وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده !
وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده !
وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه...
و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری

نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:17 توسط محمد تیام| |

اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای بین من و توست

اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست

اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست

اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستین من به توست

اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست

پس با تمام وجود فریاد می زنم:

دوستت دارم

نوشته شده در سه شنبه 21 شهريور 1391برچسب:,ساعت 11:51 توسط محمد تیام| |

 

 ... چرا نگران فردا باشم؟

آنکس که همه عمر از من مراقبت کرده است، آیا فردا مراقب من نخواهد بود؟

«او» یگانه ی تغییر ناپذیر است.

«او» دیروز همانند امروز و صدها قرن آینده خواهد بود.

خداوند اینجاست تا مرا راهنمایی کند، پیش برد...


نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 15:46 توسط محمد تیام| |

۱. با گذشته خود کنار بیائید تا حال شما را خراب نکند.

۲. آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به شما ارتباطی‌ ندارد.


۳. گذشت زمان، تقریبا داروی هر دردی است؛ به زمان کمی‌ فرصت دهید.


۴. کسی‌ دلیل و مسئول خوشبختی‌ شما نیست؛ خودتان مسئولید.


۵. زندگی‌ خود را با دیگران مقایسه نکنید؛ ما هیچ خبر نداریم که زندگی‌ آنها برای چه و چگونه است.


۶. زیاد فکر نکنید؛ اشکالی ندارد که جواب بعضی‌ چیز‌ها را ندانیم.


۷. لبخند بزنید؛ شما مسول حل تمام مشکلات دنیا نیستید


نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:12 توسط محمد تیام| |


 


معنائی در کلمات نیست ... در "سکوتی" است که بین آنهاست ...
کلمات دانسته ها را در بر می گیرند
اما کیست جز سکوت
که سهم ما را از نادانسته ها بیان کند ؟!

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 14:8 توسط محمد تیام| |


 
 

 
آدميزاد فقط با آب و نان و هوا نيست كه زنده است
 

اين را دانستم و می دانم كه آدم به آدم است كه زنده است؛
 

آدم به عشق آدم زنده است!


نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:57 توسط محمد تیام| |


روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم..

تنهائی را دوست دارم چون نیست بی وفا .

تنهائی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام

تنهائی رادوست دارم چون عشق دروغین درآن نیست.


تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست.

تنهائی رادوست دارم چون در خلوت و تنهائیم در انتظار

خواهم گریست وهیچ کس اشکهایم را نمیبیند.

اما از روزی که تو را دیدم نوشتم. . .

از تنهائی بیزارم چون تنهائی یاد

 آور لحظات تلخ بی تو مردنم است .


نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:33 توسط محمد تیام| |

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من

من خودم بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزید

من خودم بودم و دستی که صداقت می کاشت گر چه درحسرت گندم پوسید

من خودم بودم و هر پنجره ای که به سرسبزترین نقطه بودن وا بود و خدا می داند سادگی از ته دلبستگی ام پیدا بود

من نه عاشق بودم و نه دلداده گیسوی بلند و نه آلوده به افکار پلید

من به دنبال نگاهی بودم که مرا از پس دیوانگیم می فهمید آرزویم این بود...

دور اما چه قشنگ تا روم تا در دروازه نور تا شوم چیده به شفافی صبح ...

نوشته شده در دو شنبه 20 شهريور 1391برچسب:,ساعت 13:27 توسط محمد تیام| |

زندگی زیباست حتی اگر کور باشی، خوش آهنگ است حتی اگر کر باشی، مسحور کننده است حتی اگر فلج باشی، اما بی ارزش است اگر ثانیه ای عاشق نباشی. ؟

نوشته شده در یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:59 توسط محمد تیام| |


من تو را دوست دارم چونكه محكومم به درك فلسفه حياط

چونكه زندگي مرا رها نميكند و نا گزير به ادامه آنم . . .

من تو دوست دارم چونكه ميخواهم با باران ببارم ، با باد آه بكشم و رنج جوانه زدن را بچشم

تا شايد بهار را دريابم . . .

من تو را دوست دارم همچون نوازش آفتاب بر پيشاني كوهستان . . .

من تو را دوست دارم نميدانم چرا ؟ ؟ ؟

نوشته شده در یک شنبه 19 شهريور 1391برچسب:,ساعت 12:9 توسط محمد تیام| |

حالا كنار اين همه اتفاق خون رنگ


كه از شاخسار بهار


بر خاك افتاده است

فقط به گلخنده هاي تو دلخوشم


تو كه تمام تنهايي ات را


در قاب شكسته اين دريچه تاريك


جا نهاده اي

و رفته اي


تا از ترانه هاي آبي دريا


سهمي به خانه بياوري

اما، باور كن!


من كه قاصد گريه هاي پربهانه منتظرانم


و سنگيني اين بغض دير سال را


در سينه نهان دارم


آمده ام،


تا تو را،


دوباره بخوانم


و با عطر نو شكفته لبخندت


گلخنده اي


بر لب هاي بهار بنشانم.

 


نوشته شده در پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:,ساعت 9:43 توسط محمد تیام| |


Power By: LoxBlog.Com