محفل دل شكسته ها

یــک دنيا دلتنــــــــــــــــــــگی !!!

هــــــــی رفیق ...

زیادی خوبی نکن !

انسان است ،

فراموشکار است ...!

از تنهایش که در بیاید ،

تنهایت را دور میزند !

پشت می کند به تو ،

به گذشته ات ...!

حتی روزی میرسد که به تو هم میگوید :

شما !؟

نوشته شده در دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:,ساعت 12:17 توسط محمد تیام| |

برای خیانت ;

هزار راه هست اما هیچ کدام

به اندازه تظاهر

به دوست داشتن کثیف نیست . . .


نوشته شده در دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:,ساعت 12:13 توسط محمد تیام| |

 

دوست داشتن اتفاقی ساده و زیباست ...

مثل تولد یک پروانه

 

بیشتر از تماشای پروانه ها

مبهوت حس  لحظه های تولدش از پیله باش

نوشته شده در دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:,ساعت 11:13 توسط محمد تیام| |

آن هنگام که دوست داری دلی را مالک شوی رهایش کن

پرنده در قفس زیبا نمی خواند

گرچه برایت تمام لحظه ها رانغمه خوانی کند

بگذار برود ...

تمام افق ها را بگردد و آواز سر دهد .

صبور باش و رهایش کن

گفته اند : اگر از آن تو باشد باز می گردد و اگرنباشد ...

یادت باشد قفس ،آفریننده ی عشق نیست

 

 

 

گمان نبر که دانه های رنگارنگ دل ، طبیعت آزاد این پرنده ی زیبا را اسیر تو می کند

می دانم ... می دانم ... که رها کردنش رنج می آفریند.

زیرا چه بسیار رهایی ها که به دلتنگی ها و گاه فراموشی ها می انجامد.

اما ماندن بی آنکه صادقانه دل سپردنی باشد رنجیست دردناکتر.

 

و در آن زمان که با کمترین خطایی روزنه ای در دل قفس باز شود میگریزد

آن هنگام را جه توانی کرد ؟

تو می مانی و این همه روزهایی که رنج برده ای اهلی شدنش را

رهایش کن ...

دوست داشتن را رهایی است که زیبا می کند

 

پرنده ای که به تمام باغ ها سر می زند

به تمام گل ها عشق می ورزد و

تمام سر شاخه های درختان را تنها لحظه ای میهمان می شود

واز تمام چشمه سارها می نوشد

و حتی می گذارد

شیطنت کودکان، بال او را زخمی کند

 

ایا نگه داشتنش در قفس تو را شاد میکند؟

 

ولی

اگر به سویت بازگشت بدان همیشه با تو می ماند.

و اگر رفت و دل به باغی دیگر سپرد ، به گلی دیگر

و شاید قفسی دیگر .

پس از آن تو نیست ...

بگذار رها باشد

 

دوستش بدار ...

اما گمان نبر که با اسارت ، دلی از آن تو می شود

بگذار مهر ورزیدن تو سیرابش کند

اما نگذار قلبت را گِل آلود کند

عشقی  بورز که تو را زلال تر و زیباتر می کنند

 


چه کسی گفت که عشق یعنی مالک شدن ؟

عشق یعنی درون قلب دیگری عظمت و جانی دوباره یافتن

وسعت عشق به اندازه ی دل آدمی است.

 

و همیشه عاشق والاتر از معشوق هست

از عشق زنجیری نساز که وجودی را به اسارت کشد

که ظالم ترینی

نه عاشق ترین

 

اگر هوای تو دارد باز خواهد گشت

سینه سرخی خواهد شد با ارمغانی از ترانه ها و نغمه های زیبا

که تا همیشه برایت خواهد خواند

بی آنکه هراس از دست دادن

او را در قفس افکند

 

و شاید ققنوسی شود که حتی اگر به آتشش افکنی با جانی دوباره

عاشق ترین باشد


ماه باید مجال خودنمایی بیابد  تا عظمت خورشید از نگاهی پنهان نماند

نوشته شده در دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:,ساعت 10:47 توسط محمد تیام| |

دلـت را بتـکان ...

غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن

دلت را بتکان

اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین


بگذار همانجا بماند

فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش

قاب کن و بزن به دیوار دلت ...


دلت را محکم تر اگر بتکانی

تمام کینه هایت هم می ریزد

و تمام آن غم های بزرگ

و همه حسرت ها و آرزوهایت ...

باز هم محکم تر از قبل بتکان

تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!

حالا آرام تر، آرام تر بتکان

تا خاطره هایت نیفتد

تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟

خاطره، خاطره است

باید باشد، باید بماند ...

کافی ست؟

نه، هنوز دلت خاک دارد

یک تکان دیگر بس است

تکاندی؟

دلت را ببین

چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟

حالا این دل جای "او"ست

دعوتش کن

این دل مال "او"ست...

همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا


و حالا تو ماندی و یک دل

یک دل و یک قاب تجربه

یک قاب تجربه و مشتی خاطره

مشتی خاطره و یک "او"...


خـانه تـکانی دلـت مبـارک

نوشته شده در دو شنبه 19 فروردين 1392برچسب:,ساعت 9:56 توسط محمد تیام| |


Power By: LoxBlog.Com